مهدیسمهدیس، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات مهدیسم

اولین مسافرت دختر گلم

سلام عشق مامان الان که دارم این مطلب رو مینویسم کنارم هستی و داری انگشت کوچولوت رو میخوری و نق میزنی . دختر عزیزم روز پنجشنبه 92/1/22 اولین مسافرتت رو با هم رفتیم شما از روز سه شنبه که مامانی کار داشت و داشتم وسایل سفرمون رو آماده میکردم اصلا تو روز نخوابیدی و روز بعد هم نخوابیدی و تا حرکت کنیم هم از خواب خبری نبود و من مهدیس به بغل کارهام رو کردم و عصر پنجشنبه ساعت 5 حرکت کردیم و شما هم تا سوار ماشین شدی خوابیدی و تا صبح جمعه خواب بودی و من به زور بیدارت میکردم و شما با کلی غر شیر میخوردی و دوباره میخوابیدی اولین جایی که رفتیم یکی از روستاهای بسیار زیبا در استان گیلان به نام (گیلوا) بود که ویلای دوست بابا عمو فرهاد بود و شب رو اونجا موندیم...
2 ارديبهشت 1392

تولد 3 ماهگیت مبارک مهدیس جون

الان که دارم این پست رو میذارم بغلمی و داری به مانیتور نگاه میکنی و از خودت صدا در میاری . عزیزم تولد 3 ماهگیت مبارک .گل نازم 3 ماه میشه که زندگی ما رو شیرینتر کردی مامان رو ببخش که دیر به دیر برات آپ میکنم آخه کارام خیلی بیشتر شده و شما تقریبا تموم وقتم رو گرفتی و البته کارهای مربوط به محدثه هم هست و کارای خونه و من زیاد وقت نمیکنم به وبلاگت سر بزنم . خانم شدی عزیزم برای من و بابا و محدثه دست و پا میزنی و از خودت صدا در میاری و ما کلی ذوق میکنیم شبا تا دیر وقت بیداری جغجغه رو با دستهات میگیری و عاشق تلفنی قربونت برم عکسهای تولد 3 ماهگیت ...
2 ارديبهشت 1392
1